از داغ تو ای مادر می سوزم ومی سازم افتاده بجان آذر می سوزم ومی سازم
آن شب که نظر کردم بر صورت نیکویت دیدم که بود نیلی ازظلم عدو رویت
زآن دم که شدم آگه از سینه وپهلویت من تا بصف محشر می سوزم ومی سازم
کی میرود از خاطر آن اشک دو چشمانت آن ناله ی جانسوزت ،آن رنج فراوانت
کردی رخ خود نهان مخفی زیتیمانت از بهرتو پا تاسر می سوزم ومی سازم
ازبهر توای مادر تاریک بود روزم چون شمع بجای تو شب تا بسحر سوزم
درخانه ی تاریکت من ، بال ور افروزم چون خرمنی ازآذر می سوزم ومی سازم
ای کاش مرا باخود می بردی ازاین دنیا زیرا که بدون تو سخت است جهان بر ما
ای گل زخزان تو شد دیده ی من دریا چون جوجه ی بی مادر ، می سوزم ومی سازم
ای کاش که می بودی تا شانه زنی مویم این گردیتیمی را شویی زسر ورویم
بعدازتو غم دل را مادر به که من گویم دائم بدو چشم تر می سوزم ومی سازم
ای مونس طفلانت مادر بکجا رفتی غمخوار یتیمانت ، مادر بکجا رفتی؟
با سینه ی سوزانت ، مادر بکجا رفتی ؟ تو رفتی من یکسر می سوزم ومی سازم
بر خلق جهان دادی تو درس شهامت را باید زتوآموزد دیندار ، شجاعت
کردی زقیام خود برپا تو قیامت را از بهر توای رهبر ، می سوزم ومی سازم
شد محسن مظلومت ،کشته زفشار در بر خاک در افتادی ، مانند گل پرپر
زد (کرببلایی) را داغ تو بجان آذر زآن آذر وضرب در ، می سوزم ومی سازم
اثر طبع نادعلی کربلایی -ارمغان کربلا -ص 70-71 -انتشارات خزر -تهران -----